نمونه پروژه های انجام شده
 
اتلیه معماری آریا طرح قم
 
 

این پروژها توسط هنرجویان اتلیه اریا طرح قم انجام شده است.

برای رفتن به ادامه مطلب حتما باید عضو شوید و بعد یک نظر ارسال کنید تا رمز موجود برای شما ارسال گردد.

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.
ارسال نظر = ارسال پسورد

نظرات شما عزیزان:

نفس
ساعت10:18---17 ارديبهشت 1392
وقتی خداوندازپشت دستهایش راروی چشمانم گذاشت ازلای انگشتانش آنقدرمحودیدن دنیاشدم که فراموش کردم منتظراست نامش راصداکنم...

Ehsan
ساعت0:44---23 اسفند 1391
شاید این جمعه بیاید شاید .... منتظران قائم آل پسورد . برای فرج هر چه زود تر رمز ورود 500 بار نظر بگذارید

Ehsan
ساعت0:44---23 اسفند 1391
شاید این جمعه بیاید شاید .... منتظران قائم آل پسورد . برای فرج هر چه زود تر رمز ورود 500 بار نظر بگذارید

Ehsan
ساعت0:35---23 اسفند 1391
سلام . هر جا هستید پیروز باشید};-

ربلسیرس
ساعت20:14---28 دی 1391
سلتتتم

"""
ساعت22:39---20 دی 1391


N.S
ساعت21:10---12 دی 1391
در انتظار رمز ورود..........

mahsa
ساعت23:53---11 دی 1391
سلام استاد...
خسته نباشین...
سایت جالبی دارین...


فتح اللهی
ساعت12:32---9 دی 1391
استاد برای خواندن یه مطلب باید از فیلترینگ شما رد بشیم؟؟؟؟؟؟


nafas
ساعت14:52---26 مهر 1391
1)
اگر نمی وزیدی
نشانِ جهان ،
.. صخره بود .. !

2)
ماه
نیمی در آب ،
.. نیمی نشانِ تو .. !

3)
عشق ،
هراس گنجشک
.. کنار پرتگاه است .. !



شاعر : سیروس نوذری


.......
ساعت14:05---14 مرداد 1391
عاشق نشدی زاهد دیوانه چه می دانی؟

در شعله نرقصیدی پروانه چه می دانی؟

لبریز می غمها ، شد ساغرِ جان من!!

خندیدی و بگذشتی ، پیمانه چه می دانی؟

یک سلسله دیوانه ، افسون نگاه او

ای غافل از آن جادو ، افسانه چه می دانی؟

من مست می عشقم ، و از توبه که به شکستم

راهم مزن ای عابد ، می خواره چه می داني؟

تا چند فریبی خلق با نام مسلمانی

عاشق شو و مستی کن ، ترک همه هستی کن!!

سر بر سر سجاده ، می خوردن پنهانی ؟

ای بت نپرستیده ، بت خانه چه می دانی؟

تو سنگ سیه بوسی ، من چشم سیاهی را

مقصود یکی باشد ، بیگانه چه می دانی؟

تا چند فریب خلق ، با نام مسلمانی !

سر بر سر سجاده ، می خوردن پنهانی!!

روزی که فرو ریزیم بنیاد تعصب را

دیگر نه تو مانی ، نه ظلم و پریشانی !!

(هما میرافشار )


سلام مهربان

قدری عمیق تر نفس بکش ...

به روزم انگار ...



hedayati
ساعت1:13---9 مرداد 1391
خسته نباشید
التماس دعا استاد


...
ساعت15:51---8 مرداد 1391


moalemi
ساعت15:45---8 مرداد 1391


mohammad
ساعت0:30---5 مرداد 1391
site jalebiye

.........
ساعت19:52---21 تير 1391
خریت"
به ترتیب مخفف حروف اول این مراحله:
"خیانت دیدن"
"رهاش نکردن"
"یار و یاورش بودن"
و در نهایت
"تنها موندن"


.....
ساعت11:29---17 تير 1391
من كه تصويري ندارم در نگاه هيچكس



خوب شد هرگز نبودم تكيه گاه هيچكس


كاش فنجاني نسازد كوزه گر از خاك من




تا نيفتد در دلم فال سياه هيچ كس



بهترين تقدير گلها چيدن و پژمردن است


سعي كن هرگز نباشي دلبخواه هيچكس






irani
ساعت14:18---25 خرداد 1391
kheyli aliyeeeeeeeeeeeeee

.........
ساعت17:47---24 خرداد 1391
از تنهایی نهراس......

خدا هم تنهاست.........!

خودش همان روز اول گفت:"قل هو الله احد"

قشنگتر از این جایی پیدا نخواهی کرد......

خدایی که بزرگیش انتها ندارد تنهاست.......

خوشحال باش که با خدا تنهایی!

خدایا مرا ببخش که روزی سنگم ....روزی آتش......

کنارت موندنو ازم نگیر خداااااااااااا.....



..........
ساعت0:38---21 خرداد 1391
کاش از ته دل آرزویت نمی کردم
که حالا ندانم خدا تو را به من داده یا من تو را از خدا خواستم!
کاش چیزی به کسی نگفته بودم ...
اما
انگار خدا تو را به من داده ...
چه اینکه آرزوهای من به این بلندی، زیبایی و مهربانی نیستند!

کاش از ته دل آرزویت نمی کردم
...............................


saman
ساعت20:35---10 خرداد 1391
helooooooooooo

...................
ساعت14:11---31 ارديبهشت 1391
خسته تر از آنم

که لیوانی چای

آرامم کند

آغوش گرم ترا می خواهم

در جنگلی ناشناس

وقتی که آسمان

از لا به لای شاخه ها

سرک می کشد.


........
ساعت14:09---31 ارديبهشت 1391

عشق یعنی سوختنها از درون،
عشق یعنی سوختن تا ساختن ،
عشق یعنی عقل و دین را باختن ،
عشق یعنی دل تراشیدن ز گل ،
عشق یعنی گم شدن در باغ دل ،
عشق یعنی تو ملامت کن مرا،
عشق یعنی می ستایم من تو را ،
عشق یعنی در پی تو در به در ،
عشق یعنی یک بیابان درد سر،
عشق یعنی با تو آغاز سفر ،
عشق یعنی قلبی آماج خطر،
عشق یعنی تو بران از خود مرا ،
عشق یعنی باز می خوانم تو را ،
عشق یعنی بگذری از آبرو ،
عشق یعنی کلبه های آرزو،
عشق یعنی با تو گشتن هم کلام ،
عشق یعنی شاخه ای گل در سبد ،
عشق یعنی دل سپردن تا ابد ،
عشق یعنی سروهای سر بلند ،
عشق یعنی خارها هم گل کنند،
عشق یعنی تو بسوزانی مرا ،
عشق یعنی سایه بانم من تو را ،
عشق یعنی بشکنی قلب مرا ،
عشق یعنی می پرستم من تو را،
عشق یعنی آن نخستین حرفها ،
عشق یعنی در میان برفها ،
عشق یعنی یاد آن روز نخست ،
عشق یعنی هر چه در آن یاد توست ،
عشق یعنی تک درختی در کویر ،
عشق یعنی عاشقانی سر به زیر،
عشق یعنی بگذری از هفت خان ،
عشق یعنی آرش و تیر و کمان ...
عشق یعنی بی پروا شدن سعی از قطره تا دریا شدن




...................
ساعت1:29---31 ارديبهشت 1391
من مانده ام و این ، همیشه ها

جای خالی ِ تو ، تکرار قصه ها

نشسته ام


به تماشای روزها ، دیروزها !


چه بیهوده می چرخم ، به امید باورها !

باورها ..............

باورها ..................




باور قصه ی راه تحول احوال

باور ایام ِ شاید روزی به کام

...





در انتظار ِ عبث ِ نوازش ِ نسیمی !


چشیدن ِ طعم ِ سیب ِ سرخی !

سرودن ِ اشعار ِ عاشقانه ای !


.

.



گریزی نیست !

شعرها عاشقانه نمی شود

پشت شیشه های مات


حالا که خورشید خواب مانده

بامن از عشق نگو !







gol kar
ساعت21:12---30 ارديبهشت 1391

مرا کسی نساخت، خدا ساخت
نه آنچنان که “کسی می خواست”،
که من کسی نداشتم.
کسم خدا بود،کس بی کسان.
او بود که مرا ساخت، آنچنان که خودش خواست.
نه از من پرسید و نه از “من دیگر”م.
من یک گل بی صاحب بودم.
مرا از روح خود دمید.
و بر روی خاک و در زیر آفتاب،
تنها رهایم کرد.
“مرا به خودم وا گذاشت”


شریفی
ساعت20:03---30 ارديبهشت 1391
خیلی خوب

............
ساعت20:37---29 ارديبهشت 1391
آمد و قلب مرا دزدید و رفت

بی قراری های من را دید و رفت

او گمان می کرد من دیوانه ام

بر من و احساس من خندید و رفت

غنچه های عشق را از خاک جان

با تمام بی وفایی چید و رفت

دل به او بستم ولی افسوس،او

حال و روزم را کمی فهمید و رفت

باورم شد رفتنش اما عجیب

بعد از او ایمان من لرزید و رفت

خواستم برگردم و عاشق شوم

عشق هم دیگر زمن ترسید و رفت...


............
ساعت21:39---26 ارديبهشت 1391
شدم موضوع نقاشی
که شاید یاد من باشی
شوی شاگرد نقاشی
و....
به روی بوم عمر من
زدی نقشی
ز بی نقشی
گهی بر غم کشیدی
من شدم خوشحال
که شاید تو درختی
تا فرود آیم به دستانت
ولی دیدم که خورشیدی
ز گرمایت شدم بی حال و بعد از مدتی اندک
شدم بی تاب
مرا دریاب
ورق را پاره کردم دور ریختم
...........
بروی صفحه ای دیگر
شدی کوهی
شدم کاهی
که من اندر تو ناپیدا و شاید هیچ
شدم غمگین
کمی پر رنگترم کردی
شدم چوبی
تو هم کوهی
چنانچه پیش از آن بودی
شدم خوشحال
مرا برد ناگهان سیلی
شدم مجنون بی لیلی
و شاید هم شدم فرهاد
زدم فریاد
زدم فریاد و همراهش زدم تیشه
به روی بوم نقاشی
ورق را پاره کردم دور ریختم
..............
به روی صفحه ای دیگر
شدم قلبی
تو هم تیری
میان سینه ام رفتی
مرا کردی دو تکه
ز عشقت خرد کردی
ورق را پاره کردم دور ریختم
............
به روی صفحه آخر
شدم شبنم
که من آهسته و نم نم
چکیدم من ز برگ تو
که لایق تر ز این جمله
برایت نیست تصویری


.............
ساعت22:36---22 ارديبهشت 1391

یاد داری که زمن خنده کنان پرسیدی

چه رهآورد سفر دارم از این راه دراز ؟

چهره ام را بنگر تا بتو پاسخ گوید

اشک شوقی که فروخفته به چشمان نیاز

چه رهآورد سفر دارم ای مایه عمر؟

سینه ای سوخته در حسرت یک عشق محال

نگهی گمشده در پرده رویایی دور

پیکری ملتهب از خواهش سوزان وصال

چه رهآورد سفر دارم ... ای مایه عمر ؟

دیدگانی همه از شوق درون پر آشوب

لب گرمی که بر آن خفته به امید نیاز

بوسه ای داغتر از بوسه خورشید جنوب

ای بسا در پی آن هدیه زیبنده تست

در دل کوچه و بازار شدم سرگردان

عاقبت رفتم و گفتم که ترا هدیه کنم

پیکری را که در آن شعله کشد شوق نهان

چو در اینه نگه کردم دیدم افسوس

جلوه روی مرا هجر تو کاهش بخشید

دست بر دامن خورشید زدم تا بر من

عطش و روشنی و سوزش و تابش بخشید

حالیا... این منم این آتش جانسوز منم

ای امید دل دیوانه اندوه نواز

بازوان را بگشا تا که عیا نت سازم

چه رهآورد سفر دارم از این راه دراز


.............
ساعت21:54---20 ارديبهشت 1391

مثل شعری عاشقانه ، خواندنت را دوست دارم

مهمان قلب من باش، ماندنت را دوست دارم

آسمان صاف و ساده ، آبی ات را دوست دارم

دور از ابر سیاهی ، نابیت را دوست دارم

نیمه ماهی ، کنج شبها ، دیدنت را دوست دارم

چون گل خوش رنگ و خوش بو ، چیدنت را دوست دارم

من سلام گرم اما ، ساده ات را دوست دارم

آن نگاه بر زمین افتاده ات رادوست دارم

چشمهای از وفا آکنده ات را دوست دارم

گل بخند ، آرام آرام خنده ات را دوست دارم

آنهمه بخشندگی ، افتادگی را دوست دارم

تا تو هستی در کنارم زندگی را دوست دارم


ali
ساعت12:30---19 ارديبهشت 1391
*************

...
ساعت1:03---12 ارديبهشت 1391
چه حقیر است این عشق،
گر بماند به میان من و تو،
خود بمیرد در خود،
گر ببندد در خود،
و بماند به میان من و تو .
عشق در بسته ،
ناسزایی ست به عشق همگان .
او که سیبی را دوست می دارد،
به همه مهر می ورزد.
که همه از گوهریکتایند.

من به خوبی می دانم،
که ورای من و تو ،
هستی هست ،
عشق ما می میرد،مگر آزادشود..
رفتنت رنج من است ،
رنج من عشق من است ،
پس رهایت خواهم کرد ،
که تو را آزاد دوست می دارم ...


hekmat
ساعت17:52---11 ارديبهشت 1391
ok

neda
ساعت15:46---10 ارديبهشت 1391
سلام وبلاگ قشنگی داری

****
ساعت11:53---10 ارديبهشت 1391


ALI
ساعت11:49---10 ارديبهشت 1391
دل....

این واژه ی بی نقطه گاهی به وسعط یک دریا برایت تنگ می شود.


majid
ساعت21:06---6 ارديبهشت 1391
tashakor mikonam az saite khobeton ostad

Ali
ساعت17:20---3 ارديبهشت 1391
چه ساده با گریستن خویش زاده می شویم و چه ساده با گریستن دیگران از دنیا می رویم و میان این دو سادگی معمایی میسازیم به نام زندگی


...........
ساعت0:34---31 فروردين 1391
بعضی وقتها...بعضی وقتها چقد نوشتن حرفای دلت سخته..اما یه جورایی فکرشو که میکنی ننوشتنشون سخت تره؛ لا اقل وقتی مینویسی بعدش یکم احساس میکنی سبک شدی... اروم میشی نه خیلی ها؛ اما نوشتن میشه برات یه سوپاپ اطمینان که نذاره منفجر بشی...پس قلمتو برمیداری و شروع میکنی به نوشتن...*به نام خدایی که همدم تمام تنهایی یامه *...وبعد شروع میکنی به دردل کردن با کاغذی که جون نداره؛ زبون نداره ...اما بعد از خدا بهترین همپای لحظه های تنهاییته...همپای لحظه هایی که هوای دلت بارونیه و هیچکس حرفتو نمیفهمه...کنار همه این نوشتن ها ودردلا دقت کردی چقد نوشتن بعضی حرفایی که تو دلت تلمبار شدن سخته...چقد به زبون اوردنشون حتی برای یه کاغذ که جونی نداره و حرفی نمیزنه سخته و بعضی اوقات غیرممکن...دست اخرخلاصه همه این دلنوشته های من بروی کاغذ میشه یه برگ از زندگی ساکت وارومی که با تموم ارامشش پر از هیاهوی غریبیه که فقط وفقط خودم میفهممش ...اینم جز همونایی که نمیتونی رو کاغذ بیاریش همین هیاهوی بیصدای درونت...اخ که چقد دلم خدا رو میخواد ...


.............
ساعت17:20---27 فروردين 1391
دلم,کار درست است...

خودم بافتمش"




تارش از سکوت"

پودش از تنهایی"




همین است که خریدار ندارد!

0939...4018




به قاصدک ها گفتم تا به تو بگویند!

که خواهم ماند تا پاییز...

تا فصل خزان قلبم...

تا سرمای خورشید!

اینجا بیادت...


nafiseh
ساعت16:46---27 فروردين 1391
وقتی خواستم زندگی کنم راهم را بستند ، وقتی خواستم ستایش کنم گفتند خرافات است ، وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است ، وقتی گریستم گفتند بهانه است ، وقتی خندیدم گفتند دیوانه است ، دنیا را نگه دارید میخواهم پیاده شوم !


nafiseh
ساعت16:58---26 فروردين 1391
من آن گلبرگ مغرورم که میمیرم ز بی آبی

ولی با خفت و خواری پی شبنم نمیگردم

در این درگه که کهکه کوه کهو کوه که شود ناگه به امروزت نشو درگه که از فردا نمانی گه!!!!


bnbvnvbn
ساعت20:38---22 فروردين 1391
vcbvbb

dnvdb
ساعت20:27---22 فروردين 1391
asdfasdf

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 22 اسفند 1390برچسب:, :: 20:15 :: توسط : علی محمد آسایی

درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان معماری و آدرس asaei65.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






ورود اعضا:

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 20
بازدید کل : 16190
تعداد مطالب : 6
تعداد نظرات : 104
تعداد آنلاین : 1